تا رهایی

خوشا رهایی،خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی.شاملو

تا رهایی

خوشا رهایی،خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی.شاملو

1:

در آفرینشت آب بود و خاک،

نازنین،

چندیست بوی خاک نم زده داری،

یک دریا

قطره قطره می چکد از تو،

تمام نشو

با همه ی وسعتی که داری

ته نکش

تمام نشو

 

2:

تنهایی ام را میگذارم

پیش شب بو، اطلسی ها،

بوی تندش کج شود

از مسیر مردمانی که

سر از دیوار ما بر نمی دارند

.

      .

           .

                   هرگز...

جُستن یافتن است

توو دنیایی که زرنگی یعنی سوء استفاده و  شیره مالیدن سر دیگران، هنوز هستن آدمهایی که به وجود آدمهای دیگه احترام میگذارن، بگردید حتماً پیداشون میکنید صحبت با اینجور آدمها خیلی لذت بخشه.

 

توو دنیایی که طبیعت پر شده از آشغال و بوی گند، هنوز هستن آدمهایی که به خودشون اجازه نمیدن حرمت شکنی کنن بگردید حتماً پیداشون میکنید ، سفر کردن به طبیعت ِ بکر با اینجور آدمها فوق العاده لذت بخشه.

 

توو دنیایی که  دروغ شده رمز موفقیت خیلیها هنوز هستن آدمهای صادقی که وجدانشون نمیذاره دست از پا خطا کنن، بگردید حتماً پیداشون میکنید بودن با اینجور آدمها خیلی لذت بخشه.

 

توو دنیایی که زبون تعریف میکنه ولی قلب پر از کینه ست هنوز هستن آدمهای خوش قلبی که با یه لبخند منتظر شمان فقط کافیه بگردید تا پیداشون کنید.

 

توو این دنیا خیلیها خوبن برای پیدا کردنشون فقط کافیه….

 

 

مردی

یک نفر مَرد است

دست کم در ذهن روشن یک زن

اگر آغوش او

بوی زمختی از هوس را برندارد

اگر آغوش او

یک نقطه ی پایانی از دنیا شود کانجا

می شود این آرزو را کرد:

همانجا مُرد.

یک نفر مَرد است

یک نفر انگار کم پیداست.

واقعیات

غروب خرداد است

جا مانده جایی

کمی آنطرف تر

صدای پرندگانی

که لهجه شان می خورد

مهاجر باشند

سیمین دانشور

من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های مرد، دردآور است که من آزاد نباشم تا او به گناه نیفتد، فرم بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایش می آیند،تأسف بار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان او تنظیم کنم.

کنایه

1.

هیچ مترسکی زن نیست

که باد بپیچد لای موهایش

کلاغها دیوانه اش شوند.

 

2.

این مزرعه

یاد گرفته نمیرد

شده با یک جوانه،

من اما

در آغوش هرکه باشم

جوان میمیرم.

 

waiting


1.

شبیه کسی که می آید

رفته ای یا که می روی،

نمی دانم!

انتظارت را

از کوچه های بن بست می کشم.

 

2.

دیر نکن

حالا که حتی باران

هر روز کوچه را

            می شوید.

 

تصمیم

       کاش برخیزم

               نردبان همسایه را

            بگیرم

                 آفتاب را بچرخانم

       سمت خانمان

مشغله ها

یادم باشد

کمی از الانم را

بگذارم برای بعد،

شلوغ شده حالایم،

و جای

پرواز اندیشه ام

تنگ است،

حیف می شوی

لای مشغله ام.

بی مخاطب 3

              نبودنت

                        چه ساکت

               نشسته

                گوشه ی شعرهایم

                                 می ترسم از

              واژه های دائمی،

                           جای تو

            "نیست" نیست.