علاوه بر نقاشی زیبایی که کشیدهای و البته هر کسی از ظن خود تصورش میکند، ته مزهی تلخی که در این نوشتهات چشیدم چیزی شبیه نا امیدی بود، نا امیدی شاعر در حسی که برای خودش به عمد ایجاد کرده و زیبا به تصویر کشیده.
دست مریزاد.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
نمیدونم نوشته ات خودآگاهه یا سریانی از ناخودآگاهته اما نکته های بسیار زیبا و ظریفی تو این نوشته ات دیدم و دوست داشتم
mgi mesle kasi k miad,rafti......
.
.
.
.
kheily ghashang in tikasho tosif kardi,
!!perfect
vali barmgarde,akhe unaei k mian yeruzam miran,
دیر نکن
باران هر چه که کوچه ها را هم بشویند
یاد تو را نمیشویند
دیر نکن...
لذت بردم
سپاس
بارونو عشق است بهار...
می شوید؟!
می شوید
انتظارت را از کوچه های بن بست میکشم...
چقدر زیبا بود..مرسی.
۱
همه چیز نسبی است
و می شود گاهی گفت
این باران بود
که از زمین به آسمان بارید
پس شاید
این من بودم که تو را ترک می کردم
۲
[گل]
مختصر و مفید ... والبته جالب
دستم را بگیر
دارم به یادت
می افتم...
من کاری بلد نیستم جز قناعت کردن به حضورت
حتی در چند خیابان آن طرف تر !!
قشنگ بود ...
دیر هم کردی کردی ...
بارون هم بی خیالت شده
هر روز میباره.
من کاری بلد نیستم جز قناعت کردن به حضورت
حتی در چند خیابان آن طرف تر !!
قشنگ بود ...
دیر هم کردی کردی ...
بارون هم بی خیالت شده
هر روز میباره.
طرح های زیبایی بودند :)
خیالات: بارون بی رحمه رفیق..میشوره میبره.حتی مترو هارو..با همه آدماش که کلی تو دله همشون خاطره ست
بی انصافیه واسه خودش.
همین بارون
روی گرده هایش
چیزی جوانه می زد ...
-وقتی به کوچه های بن بست می رسید-
سلام بهار
سلام
دیر کرده ! خیلی وقته که دیر کرده بهار !
انتظارت را
از کوچه های بن بست می کشم / عاشق اینجاشم ...
ســلام بانو
شعرت را دوست دارم حس ِ زیبایی داره
کوچه هارا می شو ید ... بیا دیگر...
هه
خوب بود!
منم عاشق این قسمتشم:
انتظارت را
از کوچه های بن بست میکشم...
خیلی زیبا بووووووود
ehsaset kheyli zibast
منم عاشق این قسمتشم:
انتظارت را
از کوچه های بن بست میکشم...
خیلی زیبا بووووووود
================
اسممو یادم رفته بود دوباره نویسی کردم
درود بر بهار عزیز.
از انتظار کشیدنی که می دانم انتهایی ندارم می ترسم . خدایا چشمان هیچ کس را منتظر نگذار که زجرآورتر از انتظار هیچ حسی نیست
[گل]
10 روز شد. بنویس خب
بهار جان سلام
علاوه بر نقاشی زیبایی که کشیدهای و البته هر کسی از ظن خود تصورش میکند، ته مزهی تلخی که در این نوشتهات چشیدم چیزی شبیه نا امیدی بود، نا امیدی شاعر در حسی که برای خودش به عمد ایجاد کرده و زیبا به تصویر کشیده.
دست مریزاد.