تا رهایی

خوشا رهایی،خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی.شاملو

تا رهایی

خوشا رهایی،خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی.شاملو

سیمین دانشور

من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های مرد، دردآور است که من آزاد نباشم تا او به گناه نیفتد، فرم بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایش می آیند،تأسف بار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان او تنظیم کنم.

کنایه

1.

هیچ مترسکی زن نیست

که باد بپیچد لای موهایش

کلاغها دیوانه اش شوند.

 

2.

این مزرعه

یاد گرفته نمیرد

شده با یک جوانه،

من اما

در آغوش هرکه باشم

جوان میمیرم.

 

waiting


1.

شبیه کسی که می آید

رفته ای یا که می روی،

نمی دانم!

انتظارت را

از کوچه های بن بست می کشم.

 

2.

دیر نکن

حالا که حتی باران

هر روز کوچه را

            می شوید.