پای حرفهای من بشین
پای حرفهای خودت بایست
خسته از حرفها که شدیم
پا به پای هم می مانیم
هنوز
آب و هوای پارس عجب سفله پرور است
کو همدمی که خیمه از این خاک برکنم؟؟
*برداشت اول: حافظ با اون همه درایتش وقتی این رو میگه، پس یعنی این خراب آباد درست بشو نیست که نیست.
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم، و ز پی جانان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
*برداشت دوم: حافظ تو چه قرنی بوده؟ پس تا بوده ایران همین بوده.
*برداشت سوم: اینجا نمونیم.
ایمان آوردم
به آبگیر و دُرناهایش
به حس مادرانه ای
که مال من نبود
و جفت نگاهی
که امتداد مشترکش
به هیچ نقطه ی پنجگانه ای
از عشق نمی رسید
مانده در قطبی ترین پهناور این چرخ،
رنگ فریب نامردمی ها،
سفید ...
اما سرد !
ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می شوم
احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم
که دیگر
وقت خیانت است
یک زمان
در یک مکان
با مرگ میعاد خواهم داشت
کاش
آن زمان وآن مکان
اینجا و اکنون بود
1
ایوب نبودم
نه آنکه صبرم نباشد
ایمانم نبود.
2
بیست و اندی سالش است
می داند تمام مردها سر و ته یک کرباسند
اما نمی داند کرباس چیست.
3
روزی نمی دانم چه کسی
ذهنمان را با ترس ِ از گناه شخم زد
و هیچ دانه ی لذتمان نروئید.
4
دستت را نشُسته بودی
جای زخم هایی که زدی
عفونت کرد.
5
تو لغزیدی و...
سرنوشت من کبود شد
فرار نکن
لااقل شماره ی اورژانس را به من بده.
6
روسپیان باکره را
مردان ِ فاحشه تفسیر می کنند
چونان که در سیاهنامه
جز نام جندگان بر جا نمی ماند.